ادامه از صفحه یک...
احتمالاً پیش از هر چیز ماهیتی محلی خواهند داشت، افزایش خواهد یافت. این کار اما همین حالا هم شروع شده و کشورهایی مانند چین، فرانسه و بریتانیا، تولید خودروهای بنزینی را از سال ۲۰۴۰ به بعد ممنوع اعلام کردهاند.
غولها به جای کوچکها
بر اساس یک نظرسنجی در سایت «بلومبرگ» حدود ۷۳درصد از شرکتهای آمریکایی اعلام کردهاند که در صورت تداوم وضعیت ایست اقتصادی به مدت ۶ ماه و نبود تقاضا برای محصولاتشان، ورشکست خواهند شد. این الگویی است که کموبیش میتوان آن را به همه کشورهای جهان تعمیم داد. حالا جهانی را تصور کنید که با فرضی خوشبینانه، دستکم نیمی از کسبوکارهای کنونی آن از میان رفته باشد؛ طبیعی است که جای خالی را شرکتهای بزرگی پر میکنند که با دراختیار داشتن ذخایر مالی و مدیریتی بالاتر، توانستهاند بحران را تاب بیاورند. به عبارت ساده، کوچکها جایشان را به غولها میدهند.
«بستههای نجات» دائمی و بورسهایی که فرو نمیریزند
رویکرد آمریکا درقبال رکود بزرگ طی سال ۱۹۲۹ میلادی، حالا به یک معیار برای اقدام درمقابل بحرانهای اقتصادی بدل شده است. در جریان رکود بزرگ، به پیشنهاد «جان میناردکینز» دولت آمریکا با تقویت طرف تقاضا، موفق به شکستن رکود شد. این همان اتفاقی بود که در جریان بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ هم رخ داد. اکنون هم آمریکاییها بار دیگر رکوردشکنی کردهاند و با معرفی بسته نجات2,۲ تریلیون دلاری، میخواهند اقتصاد کشورشان را از افتادن در دام رکودی دیگر نجات بدهند. این بار اما تقریباً همه دولتهای بزرگ دنیا نسخه «کینزی» از نوع آمریکایی را اجرا کردهاند و از فرانسه تا آلمان و حتی ایران و عربستان میلیاردها دلار برای تحریک اقتصادهای خود هزینه کردهاند. تغییر قابل توجه در سیاستگذاری اقتصادی در جهان پساکرونا بدلشدن دولتها به بازیگرانی است که از این پس گاه و بیگاه ناگزیر از مداخله به نفع نجات اقتصادها از بحرانهای دورهای هستند. در جهان پساکرونا اما در رابطه با بازارهای سرمایه، چند اتفاق مهم میتواند رخ بدهد: رشد بیسابقه بازارِ بیمه داراییهای مالی،بهبود ابزارهای حاکمیتی در زمینه مدیریت بحران در بازار سرمایه و صد البته درس عبرتی برای معاملهگران که آموختهاند لزومی ندارد با حسکردن پیشلرزههای بحران تمام داراییهای خود را نقد کنند؛ چراکه بازار، دیر یا زود به نقطه تعادل تازهای میرسد.
هنرش گفتی، عیباش نیز بگو
جهان پساکرونا اما یکسره پر از لطف و خوبی نیست. ترس و بحران، همیشه ما را آمادهتر و بهتر نمیکنند و گاهی موجب میشوند که بیشتر درخودمان فرو برویم و خودخواهتر بشویم. این دقیقاً اتفاقی است که ممکن است به شکلی گسترده، دامنگیر جهان پساکرونا شود.
شبح اول: پوپولیسم
«پوپولیسم» به عبارت بسیار ساده، به معنای نظامی سیاسی است که برای مشکلات انباشتهشده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود راهحلی ندارد و ازآنجاکه نمیخواهد با ریاضتکشی و مدیریت دقیق به جنگ مشکلات برود، با فرافکنی مشکلات را به گردن دیگران میاندازد. خبر بد این است که کرونا میتواند به تکثیر پوپولیستهای جهان دامن بزند. با تداوم رکود اقتصادی بیسابقه در جهانِ کرونازده و بحرانیشدن وضعیت اقتصادی کشورها رهبرانی سر برخواهند آورد که «اتحادیه اروپا» «جهانیسازی»، «صندوق بینالمللی پول» «مهاجران» و بسیاری چیزهای دیگر را مقصر مشکلات خود اعلام خواهند کرد.
شبح دوم: حمایتگرایی
«حمایتگرایی» اما دومین شبحی است که آینده جهان ما را به ویژه از منظر اقتصادی دستخوش تغییر خواهد کرد. حمایتگرایان (که معروفترین آنها دونالدترامپ است) میگویند باید با وضع تعرفههای تجاری سفتوسخت،جلوی ورود کالاهای خارجی به کشورها را سد کرد تا به این ترتیب، کسبوکارهای داخلی فرصت رشد بیشتری داشته باشند. در جهان پساکرونا که کشورهای بیشتری به «حمایتگرایی» روی میآورند از حجم تجارت آزاد در جهان کاسته خواهد شد. به این ترتیب، قیمتهای اسمی و حقیقی کالاها، به دلیل از میانرفتن امکان رقابت میان تولیدکنندگان کشورهای مختلف، بالاتر خواهد رفت. این رخداد به کاهش رفاه شهروندان کشورها - بهویژه در اروپا و آمریکا- ختم میشود.
شبح سوم: یکجانبهگرایی
سومین پیامد کرونا برای جهان آینده پایان اتحادهای سیاسی و اقتصادی است. در فاصله پایان جنگ جهانی دوم تا آغاز بحران اقتصادی جهانی در سال ۲۰۰۸ میلادی، (به غیر از دورههایی استثنایی) جهان برای چند دهه در مسیری به پیش میرفت که میتوان آن را «چند جانبهگرایی» نامید. با این همه، بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ به منزله بروز نشانههای بیماری درنظمی بود که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود. حالا کشورهای بیشتری احساس میکردند که تجارت آزاد و جهانیسازی، درعمل برای آنها نفعی نداشته است. شیوع کرونا اما احتمالاً تیر خلاص را به پیکر جهانیسازی خواهد زد. اکنون که تجارت میان کشورها به شدت افت کرده، منافع سیاسیِ صرف برای حفظ اتحادها کافی نیستند.